قیمت کردن. (فرهنگ فارسی معین). اثمان. استیام. تساوم. مساومه. (یادداشت بخط مؤلف) : متاع نیکوی برکار میدید بها میکرد چون بازار میدید. نظامی. برخیز تا طریق تکلف رها کنیم دکان معرفت بدو جو پربها کنیم. سعدی. بوسه ای زآن دهن تنگ بده یا بفروش کاین متاعی است که بخشند و بها نیز کنند. سعدی
قیمت کردن. (فرهنگ فارسی معین). اثمان. استیام. تساوم. مساومه. (یادداشت بخط مؤلف) : متاع نیکوی برکار میدید بها میکرد چون بازار میدید. نظامی. برخیز تا طریق تکلف رها کنیم دکان معرفت بدو جو پربها کنیم. سعدی. بوسه ای زآن دهن تنگ بده یا بفروش کاین متاعی است که بخشند و بها نیز کنند. سعدی
کار عجیب بظهور آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : نه مجنون داشت این همت نه فرهاد تکلف بر طرف باقر بلا کرد. باقر کاشی (از آنندراج) ، فصیح شدن. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس) ، سوگند خوردن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
کار عجیب بظهور آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : نه مجنون داشت این همت نه فرهاد تکلف بر طرف باقر بلا کرد. باقر کاشی (از آنندراج) ، فصیح شدن. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس) ، سوگند خوردن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
برپا داشتن چنانکه مجلس جشن یا عزائی را. انعقاد آن. منعقد کردن آن. تشکیل دادن آن. اقامه. برپا ساختن، دواندن: زمان تا زمان زینش برساختی همی گرد گیتیش برتاختی. فردوسی
برپا داشتن چنانکه مجلس جشن یا عزائی را. انعقاد آن. منعقد کردن آن. تشکیل دادن آن. اقامه. برپا ساختن، دواندن: زمان تا زمان زینش برساختی همی گرد گیتیش برتاختی. فردوسی